شعر اشک‌آلوده‌اش تسکین دل‌ها می‌شود؛ آشناسوز و دیرآشنا

۱۵ فروردین ۱۴۰۴

امروز سالروز درگذشت اسماعیل نواب صفا است. شاید تا به اینجا این سخت‌ترین مطلبی باشد که نوشته‌ام، مطلبی که مطمئنم هیچوقت فکر نخواهم کرد که کامل و آمادهٔ انتشار است.


فعلاً به سه اثر از او اکتفا می‌کنم؛ بیشتر خواهم نوشت. هر اثر با دو یا سه اجرا از خواننده‌ها و تنظیم‌کننده‌های متفاوت معرفی شده و تا حد امکان از علیرضا قربانی حذر شده، چون دوستش ندارم، حداقل فعلاً. به دلایل نسبتاً نامعلومی ارادتی به اکثر معاصرهای درقیدحیات ندارم. سعی کردم برای هر اجرا یک پیوند کثیف از سایتی ناشناخته بگذارم تا درجا گوش کنید و خاطر مبارک آزرده نشود. اگر نشد دیگه به بزرگیتون ببخشید.


«چه شب‌ها»

چه شب‌ها، چه شب‌ها که از هجرت نخفتم به دل چون لاله داغت را نهفتم نگفتم، غمت را مُردم و با کس نگفتم نیامد، نیامد، سرانجامم نیامد نگارا، خدا را به جز خون جگر، چون لاله در جامم نیامد گرفتار بلا گشتم به عشقت مبتلا گشتم ببین مهر و وفا را خریدارم بلا را به کف حسنی که زود آید چو گل دیری نمی‌پاید چرا نازی به حسنی، که می‌جوید فنا را مران از درگه خود گدای آشنا را منوّر کن ز حسنت شبی بزم «صفا» را
در سال‌های ۲۷-۲۸ دو اثر مشترکمان [نواب صفا و محجوبی] به نام‌های «دیشب که تو در خانهٔ ما آمده بودی» در مایهٔ افشاری و «چه شب‌ها» را در مایهٔ دشتی ساختیم. این دو اثر سال‌ها بدون اجرا ماندند تا سال ۱۳۳۵ که آقای نصرت‌الله معینیان به مدیرکلی ادارۀ کل انتشارات و رادیو برگزیده شد و برنامهٔ «گل‌ها» زیر نظر شادروان داوود پیرنیا با همکاری آقای دکتر معین افشار شکل گرفت و از سال ۱۳۳۷ به بعد این دو اثر مشترک استاد محجوبی و من به وسیلهٔ استاد گرامی، روح‌الله خالقی و استاد معروفی بازسازی و رهبری شد و خوانندۀ هنرمند، بنان، هر دو اثر را همچنان‌که شیوۀ او بود، به بهترین نحوی اجرا کرد. – «قصۀ شمع، خاطرات هنری نواب صفا»، صفحۀ ۲۱۴

«رفتم و بار سفر بستم»

مرحومه دده‌بالا چندین اجرا از این اثر دارن، با همکاری اره و اوره و شمسی‌کوره که سعی می‌کنم یک‌جا جمعشان کنم که نیاز به سرویس‌شدن دهان مبارک برای یافتن دوباره‌شان نباشد.

رفتم، رفتم رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هر کجا هستم از عشق تو جاودان ماند ترانهٔ من با یاد تو زنده‌ام، عشقت بهانهٔ من پیدا شو چو ماه نو گاهی به خانهٔ من تا ریزد گل از رخت در آشیانهٔ من رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هر کجا هستم آهم را می‌شنیدی به حال زارم می‌رسیدی نازت را می‌خریدم تو ناز من را می‌کشیدی به خدا که تو از نظرم نروی چو روم ز برت ز برم نروی به خدا که تو از نظرم نروی چو روم ز برت ز برم نروی رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هر کجا هستم اگر مراد ما بر آید چه شود شب فراق ما سر آید چه شود به خدا کسی ز حال من خبر نشد که به جز غم نصیبم از سفر نشد نروی یک نفس ز پیش چشم من که به چشمم به جز تو جلوه‌گر نشد رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هر کجا هستم رفتم، رفتم، رفتم، رفتم
آقای علی تجویدی – هنرمند ارجمند – در کتاب «موسیقی ایرانی»، جلد دوم، ترانۀ «رفتم و بار سفر بستم» را به همراه نت آن آورده‌اند و سال آفرینش این اثر را ۱۳۳۳ رقم زده‌اند. قابل توجه است که ترانه و آهنگ بعداً در سال‌های ۱۳۴۵-۱۳۴۶ برای اولین بار به وسیلۀ خانم هایده اجرا شد. آقای نواب صفا در کتاب «قصۀ شمع»، صفحۀ ۵۵۵ نوشته‌اند: «آقای تجویدی عادت دارد شعرهایی را که از من یا دیگران می‌گیرد، نزد خود نگاه دارد تا خواننده‌ای مناسب برای اجرای آن پیدا شود. در مورد آهنگ دشتی هم همین کار را کرده. من هرگز خانم هایده را از نزدیک ندیده‌ام، ولی در یکی از سال‌ها که در تلویزیون ایران از او پرسیدند: «کدام یک از اجراهایت را بیشتر دوست داری»؟ گفت: «رفتم و بار سفر بستم». بسیار تأسف‌آور بود زمانی که این خواننده به‌طور نابهنگام درگذشت، همین تصنیف را در مراسم تشییع او شنیدم.»

«ای امید دل من کجایی؟»

ای امید دل من کجایی همچو بختم کنارم نیایی آشناسوز و دیرآشنایی یا بلای دل مبتلایی بی‌وفا، بی‌وفا، بی‌وفایی تو غارتگر عقل و هوشی به آزار جانم چه کوشی؟ چو نی دارم در جان خروشی چه خواهم از تو جز نگاهی؟ چه خواهی از جانم چه خواهی؟ ندارم جز عشقت گناهی بر سیه‌بختی من گواهی چون دو چشم مستت دل‌سیاهی کو به غیر از آغوشت پناهی آتشی سرکشی فتنه‌جویی آفتی خانه‌سوزی گناهی عشق من جان من را چه کاهی ماه من مجلس‌آرا تویی تو عشق من شادی‌افزا تویی تو روشنی‌بخش دل‌ها تویی تو راحت جان شیدا تویی تو سرگران از چه با ما تویی تو؟