آهنگ گیله لوی برای منی که اهل گیلان نیستم خیلی باارزشه. جاهای زیادی از متنش رو نمیفهمم که با کمک ترجمهها کارم راه میافته، همدلیای که گوش دادن به این نوا در لحظات تلخ و تنهایی برام داره با هیچ مورد دیگهای قابل مقایسه نیست. لباسش رو در آغوش بکشی، گوشه خونه کز کنی و همزمان با این صدا به سرفههای بیخودیِ نمیدونم از کجا اومده دلداری بدی که کافیه و بذاری که غرق بشی. دنیای ناشناختهها و آینده مجهول رو لحظهای قویترین موجود برای مغلوب شدن در برابرش بدونی و لحظهی بعد با تموم شدن آهنگ و سرفهی همزمان، عطر لباس قوتت بده که: نه! از این خبرها نیست. مقاومت باید. و خلاصه تمام تیکههای ریز و درشت فیلمها و پادکستها و شعرهایی که توی ذهنت موندگار شده، جلوهگر بشن که روحیه تابآوریت رو برای دوری و دلتنگی تقویت کنه. آروم آروم مثل یه گاری قدیمی که چرخهاش اونقدری خراب شدن که به زور راه میافته ولی با گذشتن از اصطکاک ایستایی اولیهاش چرخها یادشون میاد که یه روزی میچرخیدن، تو هم راه بیافتی و جون بگیری و یادت بیاد که در پیشینه تمام نسلهای تو غم، همیشگی بوده. پس باید ازش گذشتن رو یاد بگیری.
- |/||○ -