عاشق انسان

غزلی از حسین منزوی است در وصف حال شاعران، همراه با اشاراتی به برخی شاعران در تاریخ، به خوانش رشید کاکاوند.

شاعر! تو را زین خیل بی‌دردان کسی نشناخت تو مشکلی و هرگزت آسان کسی نشناخت

کنج خرابت را بسی تسخر زدند امّا گنج تو را، ای خانۀ ویران کسی نشناخت

جسم تو را تشریح کردند از برای هم امّا تو را، ای روح سرگردان کسی نشناخت

آری تو را، ای گریۀ پوشیده در خنده! وآرامش آبستن توفان کسی نشناخت

زین عشق‌ورزان نسیم و گلشنت، نشگفت کای گردباد بی سر و سامان کسی نشناخت

وز دوست‌داران بزرگ کفر و دینت نیز ای خود تو هم یزدان و هم شیطان کسی نشناخت

گفتند: این دون است و آن والا، تو را امّا ای لحظۀ دیدار جسم و جان! کسی نشناخت۱

با حکم مرگت روی سینه، سال‌های سال آنجا تو را در گوشۀ یمگان کسی نشناخت۲

فریاد نای‌ات را و بانگ شکوه‌هایت را ای طالع و نام تو ناهمخوان کسی نشناخت۳

بی‌شک تو را در روز قتل‌عام نیشابور با آن دریده سینۀ عرفان کسی نشناخت۴

با جوهر شعر تو، چون نام تو برّنده ذات تو را ای جوهر برّان کسی نشناخت۵

روزی که می‌خواندی: «مخور می، محتسب تیز است» لحن نوایت را در آن سامان کسی نشناخت۶

وقتی که می‌کندند از تن پوستت را نیز گویا تو را زآن پوستین‌پوشان کسی نشناخت۷

چون می‌شدی مخنوق از آن مستان، تو را، ای تو خاتون شعر و بانوی ایمان! کسی نشناخت۸

آن دم که گفتی، بازگرد ای عید از زندان خشم و خروشت را در آن زندان کسی نشناخت۹

چون راز دل با غار می‌گفتی تو را هم نیز ای شهریار شهر سنگستان! کسی نشناخت۱۰

حتّی تو را در پیش روی جوخۀ اعدام جز صبحگاه خونی میدان کسی نشناخت۱۱

هر کس رسید، از عشق ورزیدن به انسان گفت امّا تو را، ای عاشق انسان کسی نشناخت


۱. مکن در جسم و جان منزل که این دون است و آن والا / قدم زین هر دو بیرون نه، نه اینجا باش، نه آنجا (سنایی) ۲. ناصرخسرو قبادیانی ۳. مسعود سعد سلمان ۴. عطار نیشابوری ۵. سیف فرغانی ۶. اگرچه باده فرح‌بخش و باد گلبیز است / با بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است (حافظ) ۷. عمادالدّین حروفی ۸. طاهره قرّه‌العین ۹. سوگواران را مجال بازدید و دید نیست / بازگرد ای عید از زندان که ما را عید نیست (فرّخی یزدی) ۱۰. سخن می‌گفت، سردرغارکرده، شهریار شهر سنگستان (مهدی اخوان ثالث) ۱۱. خسرو گلسرخی


#شعر #منزوی