غزلی چند در عید صیام
۱۱ فروردین ۱۴۰۴
به مناسبت عید فطر، دو غزل از حافظ و دیگری از خواجو را بخوانیم. آنطور که به نظر میرسد، منتظر پایان رمضان بودند تا عیش و نوش کنند و مسلمانی خویش را به جا آورند.
(امپراتوری عثمانی) جشن عید در کاخ توپکاپی در صبح روز عید، استانبول، حدود ۱۸۰۰ (صبح عید – بایرام صباحی) | ویکیمدیا
پیشنهاد میکنم از کانال موسیقی گلها در تلگرام، «بزم شاعران: برنامهٔ مخصوص عید فطر» را در مایهٔ اصفهان بشنوید: – خواننده: ایرج – غزل: حافظ (روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست) – نوازندگان: فرهنگ شریف، اسداللّه ملک، مجید نجاحی، جهانگیر ملک – شاعران: بهادر یگانه، سعید نیاز کرمانی، محمد پیمان، مهدی سهیلی – گویندگان: روشنک، بهمن قربانی، آذر پژوهش
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست می ز خُمخانه بهجوش آمد و میباید خواست– حافظنوبهٔ زهدفروشانِ گرانجان بگذشت وقتِ رندی و طرب کردنِ رندان پیداست
چه ملامت بُوَد آن را که چنین باده خورَد؟ این چه عیب است بدین بیخردی؟ وین چه خطاست؟
بادهنوشی که در او روی و ریایی نَبُوَد بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
ما نه رندانِ ریاییم و حریفانِ نفاق آنکه او عالِم سِرّ است، بدین حال گواست
فرضِ ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم وان چه گویند روا نیست، نگوییم رواست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم؟ باده از خونِ رزان است، نه از خون شماست
این چه عیب است کز آن عیب، خلل خواهد بود؟ ور بُوَد نیز چه شد؟ مردم بیعیب کجاست؟
ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت دَردِه قدح که موسمِ ناموس و نام رفت– حافظوقتِ عزیز رفت بیا تا قضا کنیم عمری که بی حضور صُراحی و جام رفت
مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی در عرصهٔ خیال که آمد، کدام رفت
بر بوی آن که جرعهٔ جامت به ما رسد در مَصطَبِه دعایِ تو هر صبح و شام رفت
دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید تا بویی از نسیمِ میاش در مشام رفت
زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه رند از رهِ نیاز به دارالسلام رفت
نقدِ دلی که بود مرا صرف باده شد قلبِ سیاه بود از آن در حرام رفت
در تابِ توبه چند توان سوخت همچو عود؟ می ده که عمر در سرِ سودای خام رفت
دیگر مکن نصیحتِ حافظ که ره نیافت گمگشتهای که بادهٔ نابش به کام رفت
روز عیش و طرب و عید صیامست امروز کام دل حاصل و ایام بکامست امروز– خواجوی کرمانیگو عروس فلکی رخ منمای از مشرق که مرا دیدن آن ماه تمامست امروز
خون عشّاق اگر چند حلالست ولیک عیش را جز می و معشوق حرامست امروز
صبحدم بلبل مست از چه سبب می نالد کار او چون ز بهاران بنظامست امروز
در چمن نرگس سرمست خراب افتادست زانک اندر قدح لاله مدامست امروز
محتسب بیهُده گو منع مکن رندانرا کانک با شاهد و می نیست کدامست امروز
زاهدی را که نبودی ز صوامع خالی باز در کُنج خرابات مقامست امروز
ناله ی زیر ز عشّاق بسی زار بُود مطرب از بهر چه آهنگ تو با مست امروز
گو بگویند که در دیر مغان خواجو را دست در گردن و لب بر لب جامست امروز
#شعر #رمضان #حافظ #روزه #خواجو #غزل #رادیو #اصفهان #ایرج #فطر #حافظ #شریف #ملک #نجاحی