اول سخن
اینجا رو درست کردم تا دیگه همه کلماتی که از ذهنم میگذرد را اینجا ثبت کنم. در حال حاضر در شرکت نشستهام. مکالمه چند گروه از همکاران را اجبارا میشنوم.
خانم ع و آقای خ دارند درمورد قسمت مالی پروژهای که تحویل دادهاند چک و چونه میزنند. خانمش م خ شبیه یک دختر 5 ساله آویزون همسرش شده «مگه خودت نگفتی میریم؟ً! حوصلهام سر رفته» آن طرفتر حاج آقا ر مخ مسئول روابط عمومی شرکت را به کار گرفته و به شیوه آخوندها دارد گوز را به شقیقه ربط میدهد تا نتیجه مورد نظرش را از دل کلمات بیرون بکشد.
تا کمتر از دو ساعت دیگر به خانه برمیگردم. خانه خودم که نه خانه دوست دخترم. دلم برایش تنگ شده
موضوعات مورد علاقه: آنارشیسم، داستان نویسی، علوم غریبه، جادوگری، عکاسی، خیالبافی، طبیعتگردی، موسیقی،سایکودلیک، پادکست، غلامحسین ساعدی، آنارشیست کوکبوک، برنامه نویسی، هک، شاپلیفتینگ